چرا مانع احیا قلم و کاغذ برای پیامبر (ص) شد و نگزاشتند تا کتابی برای هدایت بنویسد(مصیبت روز پنجشنبه
مانع شدن از آوردن کاغذ و دوات براى رسول الله
افسوس، و هزار افسوس، که او مانع شد و نگذاشت مقصود رسول خدا تحقق یابد، و گفت: مرض بر او
غلبه کرده، هذیان مىگوید، کتاب خدا ما را بس است، رسول خدا با یکدنیا اندوه و غم چشم از جهان بستند...
افسوس، و هزار افسوس، که عمر مانع شد و نگذاشت مقصود رسول خدا تحقق یابد، و گفت: مرض بر او غلبه کرده، هذیان مىگوید، کتاب خدا ما را بس است، رسول خدا با یکدنیا اندوه و غم چشم از جهان بستند...
ابن سعد در طبقات با اسناد خود از سعید بن جبیر از ابن عباس روایت مىکند قال: اشتکى النبى صلى الله علیه و آله یوم الخمیس، فجعل، یعنى ابن عباس، یبکى و یقول: یوم الخمیس و ما یوم الخمیس!
اشتد بالنبى صلى الله علیه و آله وجعه فقال: ائتونى بدواة و صحیفة اکتب لکم کتابا لا تضلوا بعده ابدا،
قال: فقال بعض من کان عنده: ان نبى الله لیهجر!
قال: فقیل له: الا ناتیک بما طلبت؟
قال: او بعد ماذا؟قال: فلم یدع به[1]
ابن عباس درباره روز پنجشنبه (که رسول خدا صلى الله علیه و آله از مرض متالم و ناراحتبودند) گریه مىکرد و مىگفت: روز پنجشنبه و نمىدانید در روز پنجشنبه چه خبر بود، درد و مرض پیغمبر شدت کرد و فرمود: یک دوات و صفحه اى بیاورید، تا براى شما مطلبى را بنویسم که پس از آن هیچگاه گمراهنشوید، ابن عباس گوید: بعضی افراد مجلس گفتند: پیغمبر خدا هذیان مىگوید: ابن عباس گوید: و پس از آن برسول خدا گفته شد: آیا بیاوریم آنچه را مى خواستى؟ فرمود: آیا بعد از این حادثه ؟ رسول خدا دیگر طلب ننمود.
و با سند دیگر از سعید بن جعفر روایت مىکند که ابن عباس گفت: یوم الخمیس و ما یوم الخمیس! (2)
ابن عباس مىگوید: روز پنجشنبه و نمىدانید روز پنجشنبه چه روزى بود. کسالت رسول خدا صلى الله علیه و آله شدت کرد و فرمود: دوات و صفحهاى بیاورید تا براى شما مکتوبى را بنویسم که پس از آن هیچگاه گمراه نشوید، و در حالیکه در نزد پیغمبر خدا دعوى و تنازع جایز نیست نزاع کردند و گفتند: حالش چگونه است؟ آیا هذیان مىگوید؟ از او سؤال کنید!
رفتند بار دیگر از رسول خدا بپرسند که چه مىخواهد، فرمود: واگذارید مرا، آنچه من الان در آن هستم بهتر است از آنچه شما مرا به آن مىخوانید.
و با سند دیگر از جابر بن عبدالله انصارى روایت کند که: لما کان فى مرض رسول الله صلى الله علیه و آله الذى توفى فیه، دعا بصحیفة لیکتب فیها لامته کتابا لا یضلون و لا یضلون،
قال: فکان فى البیت لغط و کلام و تکلم عمر بن الخطاب قال: فرفضه النبى.
جابر بن عبدالله انصارى مىگوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله در مرض موت خود صفحه اى خواستند، تا در آن نامهاى براى امتخود بنویسند، که بر اثر آن امت گمراه نکنند، و گمراه نشوند.
جابر گوید: در اطاق رسول خدا در اثر این درخواست پیغمبر سخنانى رفت، و صدا بلند شد، و عمر بن خطاب تکلم نمود، و پیغمبر او را طرد فرمود.
و با سند دیگر از عمر بن خطاب روایت مىکند: قال: کنا عند النبى و بیننا و بین النساء حجاب، فقال رسول الله صلى الله علیه و آله: اغسلونى بسبع قرب، و اتونى بصحیفة و دواة، اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعده ابدا!
فقال النسوة: ائتوا رسول الله صلى الله علیه و آله بحاجته.
قال عمر: فقلت: اسکتن فانکن صواحبه، اذا مرض عصرتن اعینکن و اذا صح اخذتن بعنقه!
فقال: رسول الله صلى الله علیه و آله: هن خیر منکم.[3]
عمر بن خطاب گوید: ما در محضر پیغمبر خدا بودیم و بین ما و جماعت زنان پرده و حجابى بود، رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: مرا با هفت مشک آب غسل دهید، و یک صفحه و دوات بیاورید تا براى شما مکتوبى بنویسم که بعد از آن هیچگاه گمراه نشوید!
زنان گفتند: آنچه را که رسول خدا طلب کرده است برایش بیاورید.
عمر مىگوید: من گفتم:اى زنان ساکت باشید!چون شما همبستران او هستید، چون مریض گردد چشمان خود را به اشک میفشرید و چون صحت یابد بگردن او دست میآویزید!
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: این زنان بهتر از شما هستند.
مانع شدن عمر از آوردن کاغذ و دوات براى رسول الله
و با سند دیگر از عباس روایت مىکند، [4]
ابن عباس گوید: چون وفات رسول خدا صلى الله علیه و آله نزدیک شد، و در اطاق آنحضرت جماعتى از جمله عمر بن خطاب حاضر بودند، رسول خدا فرمود: بیاورید (یا نزدیک من بیائید) تا من براى شما چیزى بنویسم که پس از آن ابدا گمراه نگردید،
عمر گفت: درد بیمارى بر رسول خدا غلبه کرده و او را بیخویشتن نموده (و بدون تامل و تفکر و اختیار سخن میگوید) کتاب خدا براى ما بس است،در بین اهل خانه اختلاف افتاد، و نزاع و مخاصمه در گرفت، بعضى از اهل خانه گفتند: براى رسول خدا حاضر سازید آنچه را که مىخواهد، تا براى شما بنویسد، و بعضى دگر طرفدارى از عمر کرده، و همان سخن او را گفتند، چون اختلاف شدید شد و صداها بلند شد و رسول الله را به غم و اندوه فرو بردند فرمود: از نزد من برخیزید، و بروید!
عبیدالله بن عبدالله بن عباس گوید: پدرم عبدالله بن عباس پیوسته مىگفت: مصیبت، مصیبتبزرگ همان بود که میان رسول خدا و نوشتهاش فاصله انداختند، و نگذاردند که آن مکتوبى را که در نظر داشتبنویسد، و بعلت اختلاف و بلند کردن صدا در مجلس آنحضرت مانع از این مهم شدند.
[1] طبقات ابن سعد ج 2 ص 242 چاپ بیروت 1376 ه. ق
[2] طبقات ابن سعد ج 2 ص 244
[3] طبقات ابن سعد ج 2 صفحه 244
[4] طبقات ابن سعد ج 1 ص 244
این ماجرای دردناک، در بسیاری از کتابهای معتبر اهل سنت ذکر شده است. به عنوان مثال می توان از کتب زیر نام برد:
صحیح بخاری جلد 2 باب قول المریض- صحیح مسلم ج 5 ص 75- مسند امام احمد ج 1 ص 355 و ج 5 ص 116- تاریخ طبری ج 3 ص 193- تاریخ ابن اثیر ج 2 ص 302
برای بررسی بیشتر حدیث قرطاس به این آدرس مراجعه کنید